خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

ادامه روزانه 142

سنتور مورد نظر بالاخره خریداری شد !!! 

ساعت 6 بابا و مامانم اومدن دنبالم و رفتیم خریدیم ...  

الانم باز برادرم و خانومش اینجان ... یاشار و برادرم دارن بازی می کنن ... ماهم یکمی سایتای مختلف رو نگاه کردیم بعدش سارا خسته شد یعنی چشمش خسته شد . آب طالبی هم همین الان براشون درست کردم . منتظریم بازیشون تموم شه با هم چهار تایی بازی کنیم .  

فردا صبح هم اگه مشکلی پیش نیاد می ریم استخر ...  

نگران یکی از دوستام هستم ... یکی از همکارام ... با همسرش شدید دعواش شده !!! دعا کنین براش لطفا !!!  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد