خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

ادامه روزانه 143

ببینین چقدر بیکار شدم که روزی 2 بار آپ می کنم !!! 

4 شنبه ها شب یاشار و برادرم و برادر سارا و ... چندین نفر دیگه با هم می رن فوتبال !!! الانم یاشار رفته . البته خودش خیلی دوست نداره بره می گه خیلی خطرناک بازی میکنن و ضربه می زنن ... اما خب بیشتر وقتا رو رفته تا حالا ... این برنامه تا آخر تابستونه فقط  

منم دوست دارم که بره ... حداقل یه ورزشی بکنه و یکم از نشستن تغییر وضعیت بده .  

در راستای همون عصبانیت یاشار از محل کارش ... چون باید می رفت یه جای دیگه سر راهش اومد خونه و ناهار خورد یکمی غر زد از شرکت و منم یکمی نازشو خریدم و لوسش کردم و رفت  

منم از صبح یکمی از سنتور عزیزم استفاده کردم و کم کم نت های قدیمی رو دوره می کنم و توی اینترنت دمبال نت ها و اجراهای جدید می گردم .  

اون وقتا که می رفتم کلاس سنتور از اینترنت به این شکل خبری نبود ... اما الان خیلی عالی شده یه عالمه نت های جالب پیدا کردم و بعدش تازه اجراهاشونم هست و این خیلی خوبه ... البته من مهارت اون قدیما رو ندارم باید کلی تمرین کنم تا بتونم نت های سخت رو اجرا کنم . اما خب خوشحالم که این سنتور جدید رو دوست دارم و صداش خیلی خیلی بهتر از قبلیه هست و امیدوارم به گفته ی آقای فروشنده کوکش هم دیر خراب شه !!! 

خلاصه که تا یاشار بیچاره از سر کار میاد می نشونمش براش می نوازم ... اونم چی بگه مجبوره تشویق کنه دیگه !!!  

یه نوار کاست ضبط شده قدیمی هم دارم که مال خیلی قدیم هاست مثلا مال 12-13 سال پیش که تازه با یاشار آشنا شده بودم و آهنگام رو براش ضبط می کردم ... اون وقتا وسیله ی دیگه ای برای ضبط صدا نبود ... اما الان می تونم با گوشیم ضبط کنم و اشکلامو بفهمم ... چه روزگار سختی بود ها ... آدم وقتی با قبل مقایسه می کنه می فهمه چقدر پیشرفت ایجاد شده ...  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد