خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه 144

امروز صبح که یاشار رفت منم حاضر شدم و برای خودم رفتم شهروند البته دیرتر از یاشار رفتم که وقتی خواست برگرده بیاد دنبالم ... همه چیزو حسابی نگاه کردم و کلی کیف کردم و خریدایی که لازم بود کردم ... بدون شنیدن غر غرهای یاشار توی صف ایستادم و پولشونو حساب  کردم و بعدش هم یاشار اومد دنبالم و برگشتیم خونه ...  

شب هم باز رفتیم بیرون دور زدیم ... تازگی این آقای همسر خیلی غر غرو شده ... همش از ترافیک و شلوغی و ... غر می زنه ... یه دقیقه اگه قرار باشه پیده راه بره غر می زنه ...  

تا می گم بریم بیرون غر می زنه !!!  

شایدم من خیلی کم طاقت شدم اینا رو غر می بینم ... البته من که کلا بد اخلاقم این روزا ... دلیلش هم که خودتون می دونید ...  

خلاصه که امروز همه ی پولهای رو تموم کردم و خیالم راحت شد برگشتم خونه !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد