خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

خاطرات روزانه یلدا و یاشار

ماجراهای زندگی یلدا و یاشار

روزانه ۴۶

امروز آخرین روزیه که برای اولین امتحانم فرصت دارم ... از ۱۱ فصل ... ۷ تا رو خوندم و هنوز ۴ تای دیگه مونده ...  

احساس می کنم فصل های قبلی که خودنم از یادم رفته ... پس باید یه وقتی هم برای دوره کردن اونها داشته باشم ...  

امتحانم هم صبح زوده !!!!!!!!!! 

چیکار کنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

روزانه ۴۵

این روزا خیلی زیاد خسته ام ... کارم توی مدرسه شده ۴ روز اما باید کارای هر ۶ روز و انجام بدم ... و این هماهنگی خیلی سخته ... گاهی مثل الان که موقع امتحاناست و کارنامه دادن و ... همه چیز قاطی پاطی می شه و من خیلی کلافه می شم ... امروز اینقدر غر زدم سرشون که حد نداشت ...  

کلا حوصله ندارم ... از برنامه درسیم خیلی عقبم ... دیروز رفته بودم خونه ی مامانم ناهار ... خواستم زود برگردم که درسامو بخونم ... دیدم بابام داره می ره بیرون و دیر میاد ... مامانم هم تنها بود و غمگین ... گفتم بیا خونهی ما ... بعدش یاشار به برادرم و خانومش هم تعارف زد اونا هم گفتن باشه میایم ... این شد که من زود اومدم خونه و با یاشار خونه رو تمیز کردیم ... اونا هم رفتن خرید کنن بر گردن ... بعدش دیگه تا ساعت ۱۱ شب بودن و من اصلا نتونستم درس بخونم ... همین بیشتر کلافم کرد ...  

این درسی هم که دو شنبه امتحان دارم خیلی سخته ... اصولا از درسایی که نظریه دارن و همش باید یه چیزایی رو اثبات کنی و اصلا ملموس نیستن خوشم نمیاد ... ولی در عوض عاشق درسایی ام که توی زندگی روزمره ازشون استفاده می شه !!! 

همش هم خوابم میاد ... بعد از ظهر ۲ ساعت خوابیدم ... الان دوباره خوابم میاد ...  

پس من کی میخوام درس بخونم !!!!!!!!!!!!!!!!! 

یه خبر خوب اینه که احتمالا خواهرم آخرای بهمن میاد ایران ... دو هفته بین دو ترم مرخصی دارن و به احتمال زیاد میاد !!!!!!!! 

خوشحالم ...

روزانه ۴۴

این روزا دارم سعی می کنم درس بخونم ... گاهی به یه جاهای سختی می رسم و متوقف می شم ... بعد دوباره شروع می کنم ....  

اما از برنامه ریزی ای که کرده بودم عقبم ...  

این روزها توی مدرسه هم سرم خیلی شلوغه ... با اونکه ساعت ۱ تعطیل می شیم ... اما من معمولا ۲-۳ میام ... با این تفاوت که اون موقع ها ناهار و توی مدرسه می خوردم و الان باید بیان خونه !!!! 

وقتی هم که می رسم خونه اینقدر خسته ام که نای درس خوندن ندارم ... اما با اونحال کلی از کارام انجام نشده می مونه !!!!!!!!!!! 

روزانه ۴۳

دیگه کم کم امتحانا شروع شده و به خاطر همین نمی تونم زیاد بیام ... البته همه یوبلاگ ها رو می خونم ... خودم نمی نویسم ...  

امتحانای بچه های مدرسه هم شروع شده و این یعنی یه عالمه کار ... اما عوضش ساعت ۱ تعطیل می شیم ...